چورس



به حق نان و نمکی که خوردیم
موضوع این داستان در روزگاران قدیم اتفاق افتاده است. اما اینکه در چورس اتفاق افتاده یا نه خبر خبری ندارم.

هر کس در امور زندگی شیوه  کار خود را دارد و با این روش مشکلات خود را حل می کند شخصی را می بینیم که در کار خوش به هدف فکر می کند و در این راه انواع مدل ها را امتحان می کند:
مثلا مودبانه *بر خورد می کند.
*التماس می کند.
*در گزینش کلماتی که بکار می برد دقت می کند که به قبای کسی نخورد.
*از آشنایان کمک می گیرد یعنی پارتی می تراشد که بلکه این مشکلش حل شود.

شخص دیگی روشی متفاوت تر در پیش می گیرد و سعی می کند اندکی از سرمایه اش استفاده کند . کادویی بدهد تا این مشکل  مادر مرده ( دور  از جان شما) را حل کند.

و فردی دیگر هم تندی می کند یا طرف مقابل را تهدید می کند و فشار وارد می کند که روشی مناسب به حساب نمی اید و شاید هم به ضررش تمام شود و تندی و شدت او باعث شود اصلا این  مشکل حل نشود.
خلاصه مطالبی که ما  در مورد روشهای گره گشایی در حل و فصل مشکلات در بالا نوشتیم  بخشی از این روشها هست. و روشهایی هم هست که ما نمی دانیم و  چه بسا که کاربرد  فراوان دارند.
اما روش موضوع داستان ما از این ها فذق می کند و این روش بقدری موثر بوده که  علاوه بر اینکه مشکل و حاجت را حل می نمود  حتی صاحب فن و روش را هم در میان مردم معروف کرده بود و اصل ماجرا را با هم می شنویم :
در روزگاران قدیم  در یک آبادی حسن نامی بوده که وقتی به مشکل می افتاد خیلی شیوه ها را بکار می بست اما خیلی از آنها کارساز نمی شد و مشکلش حل نمی شد تا اینکه روش زیر را بکار بست او به هر دری می زد تا به هدف برسد امی هیچ روشی مانند این روشش اثر گذار نشد .
او  وقتی شخصی را به خواستگاری می فرستاد اول او را به ناهار دوعوت می کرد و یک ناهار با هم می خوردند و در اصل نان و نمکی که به خورد طرف می داد اورا حسابی نمک گیرش می کرد  حتی اگر پول ناهار را هم نداشت و  ناهاری هم در بین نبود یک سیگاری یا یک سیبی به خورد طرف می داد و عقیده اش هم این بود  که نان و نمک نان و نمک است چه فذقی می کند که یک چایی  باشد یک نخ سیگار باشد و یا چلو کباب برگ باشد
و راست هم می گفت و همین هست که در میان مردم مثلی است که نانمان نمک ندارد بیایید بخورید و یعنی چیزی در مقابل آن در خواست نمی کنیم ( توقعی ) نداریم و بعد  به آن شخص می گفت که فلانی به حق نان و نمکی که خورده ایم برو و دست خالی بر نگرد.
یا اگر کار دوایری داشت ( کار اداری ) آنجا هم چنین ترفندی را به کار می گرفت و خلاصه اوضاع  خود را روبراه و  رتق فتق می کرد و اما مردم هم او را شناخته بودند و حسابی معروف شده بود و همه  می گفتند آقا حتما به حسن نون و نمکی برخورد کردی )؟  اصل عبارت در زبان ترکی دوز چورک حسنین گیرینه دوشوبسن )هست  آیا من هم از روش او استفاده  کنم موفقیتی دارد یا نه ؟
حال به نظر شما این روش چگونه روشی هست؟
اگر دوستان خواننده داستان  نظرات خود بنویسند این را گسترش خواهم داد .









قبل از نوشتن این مطلب امید است که سو تفاهم پیش نیاید هر کس در انتخاب زندگی و غیره ازادی عمل دارد و اصلا موضوع این مثل پرداختن به رمز و رموز زندگی دیگران و شماتت و رد آن ها نیست و توهین نشود به دو خانومی که یک شریک زندگی مشترک دارند و در پیش هم هم به مدارا روزگار می سپرند ما آتش بیار یک معرکه نخواهیم شد .  هدفمان چیز دیگری هست و آن تشریح یک ضرب المثل ترکی است .               حال این مثل  معادل فارسی دارد یا نه فعلا تحقیق نکرده ام .

ائلچی سی گونوم  آلانین باشینا کولوم اولار
گونوم : هوو و یا مادر دوم و یا نامادری

در زبان ترکی وقتی دو نفر اختلاف شدید دارند و به عبارتی چشم دیدن همدیگر را ندارند این توصیف بکار می روند . خدا بر سر کسی نیارد .
این دو بچه یا این دو خانوم مثل اینکه  " گونوی" هم هستندو تاب تحمل یکدیگر را ندارند و به معنی دیگر رقیب هم هستند .
تا اینجای کار مشکلی نیست هر چند مشکل بعضی ها هست . ولی مشکل ما اینست که این ضرب المثل را معنی کنیم .

مگر هووی یک نفر بره خواستگاری برای یک شخص دیگر.  چه اتفاقی خواهد افتاد ؟ مگر چرا از این هوو اینقدر بد دل بود و ترسید و نگرانی احساس کرد ؟

دوستان من فکر می کنم داستان و مشکل از این قرار باشد که هوویی که خودش حرمت کاشانه و چهارچوب یک خانومی دیگر را نگه نداشته است  و توانسته وارد حریم و حلقه یک خانواده شده که خودشان قبلا زندگی راحت و نرمالی داشته اند . با این افکار اگر  او را انتخاب کنیم که برود برای شخصی خواستگاری کند مسلما آنجا یک مشکلاتی پدید خواهد داشت و مشکل بنده از اینجاست که ممکنه که این شخصیت با این روحیه و عوالم به خواستگاری برود عواقب و تبعات  آن چه خواهد بود؟

این هوو که هوا و تفکر هوویانه دارد ممکنه برای دختری که قبلا خواستگاری رفته ممکنه  یک بار دیگر به خواستگاری دوم رفته و  برای همان عروس مشکل ایجاد کرده و   مجددا هوو بیاورد - به نظرم معنی همین باشد . شما چه فکری دارید؟

در مقام تهدید و ترساندن در  فارسی جمله ای داریم به این مضمون :" پوست از کله ات می کَنَم" . و مشابه این ضرب المثل ىر تركی عبارت: " دَری سینه سامان تپ ماخ" كه هر دو عبارت بالا نوعی تنبیه در حد مرگ و تهدید به تنبیه هست.

 آشنایی داشتم که در سالهای گذشته گوساله گاوش مرده بود و این گاو دیگر شیر نمی داد  یعنی نمی گذاشت که شیرش را بدوشند. بعد دیدم عمویم فکری اندیشیده بود به این ترتیب که پوست گوساله را کنده و پر از کاه کرده و دوخته بودند و به این ترتیب این پوست پر شده از کاه را جلو گاو می گذاشتند و گاو چون بوی بچه اش را از این پوست احساس می کرد آرام می شده و اجازه می داد که او را بدوشند.

در تاریخ هم یک جا خوانده بودم که حاکم و یا شاهی  برای اینکه یکی از مخالفان را زیاد اذیت کند او را در پوست گاوی قرار داده بود و هر چه زمان می گذشت و  پوست گاو خشک تر و جمع تر می شد فشار بیشتری بر این زندانی وارد می گردید و به این ترتیب مخالف را زجر کش می کرد. 

" دَری سینه سامان تپ ماخ"

Image result for ‫روزهای تبریز ثقه الاسلام‬‎

زندگی ثقه الاسلام مشروطه چی تبریزی و درس آن به ما اینست که تحت هیچ شرایطی خلاف و خیانت نکنیم ( 29 دی ماه - 1239 هجری شمسی و 10 دی ماه 1390هجری شمسی روز شهادت ). 
در فرصت های مناسب زندگی و میانه روی و نصیحت ایشان به افراد انجمن مشروطه را در مورد خود داری از تند روی و شدت  صحبت خواهیم کرد .


روز 10 دی 1290 میرزاعلیآقا ثقهالاسلام تبریزی، مبارز همراه با 7 نفر از مجاهدین نامدار تبریز توسط قزاقهای روس به دار آویخته شد

 میرزا علی آقا یكی از ان مشهور دوره مشروطه  فرزند میرزا موسی بن میرزا محمد شفیع است که در هفتم رجب سال 1277 هجری قمری در تبریز دیده به جهان گشود و در 53 سالگی و در عاشورای سال 1330 هجری قمری توسط قشون روس در تبریز به شهادت رسید. گرچه ثقه الاسلام در تبریز دیده به جهان گشود ولی نیاكان او در اصل از مردم خراسان محسوب می شدند و به امور دیوانی مشغول بودند.

پدر ثقه الاسلام (حاج میرزا موسی ) كه او نیز به ثقه الاسلام مشهور بود در قیام تنباكو نقش بسزایی داشت و مردم تبریز را برای الغاء قرار داد رژی تشویق می كرد. میرزا علی آقا مقدمات علوم دینی و ادبی را در تبریز فرا گرفت و آن گاه برای ادامه تحصیل رهسپار عتبات شد

از آغاز جنبش مشروطیت از هواداران آن بود. پس از اعلام مشروطه در انتخابات دوره اول مجلس شورای ملی رای اول را در بین علمای تبریز بدست آورد ولی نمایندگی را نپذیرفت.

در زمانی كه مشروطه خواهان تبریزی به تشویق كنسول انگلیس، و در اعتراض به محمدعلی میرزای ولیعهد در كنسولگری انگلستان تحصن كردند ثقه الاسلام از مخالفان این تحصن بود و امور مربوط به متحصنین را در مسجد حل می كرد. پس از تشكیل انجمن ایالتی تبریز با انجمن در ارتباط تنگاتنگ بود و در عین حال بر آن انتقاد نیز داشت. در یكی از دیدارهای خود به اعضای انجمن گفت: به عقیده من گرویدن شما به امورات جزئیه اسباب تعطیل امور شما است و این مردم وقتی انجمن را شناختند متصل دسته دسته رو به انجمن خواهند گذاشت و شما را از كار باز خواهند داشت، به عقیده من نباید رسیدگی بر امورات جزئیه كنید» .

انجمن تبریز به اندرزهای ثقه الاسلام گوش فرانداد و در پی كسب قدرت در امور بسیاری مداخله می كرد. اقتدار این انجمن روز به روز در حال افزایش بود و در بسیاری از موارد ثقه الاسلام با تهای آن همراه نبود و با آنان درگیر می شد. در نامه ای از وی به این موضوع می توان پی برد: در تبریز هنگامه غریبی است، حد می زنند و تعزیر می كنند، قیامت است و آشوب . اعضاء انجمن از انجمن كناره گرفته است، عجالتاً مردم چند فرقه شده اند تا عاقبت چه شود تمام كارها معوق و حواس من پریشان » ثقه الاسلام در عین حال از مخالفان برهم خوردن انجمن بود و به اصلاح آن نظر داشت.

ثقه الاسلام تبریزی  مشروطه خواه متعادل و متینی بود كه از هیچ شخص و گروهی كارهای تند و افراطی را نمی پذیرفت . گرچه از مدافعان و رهبران بسیار برجسته جنبش مشروطه در آذربایجان بود ولی از تند روها بسیار انتقاد می كرد و یكی از علل ناكامی مشروطه را رفتار افراطی و نامتعادل این گروه می دانست .

ثقه الاسلام تبریزی مشروطه طلبان را به چند دسته تقسیم می كرد. گروهی را مشروطه طلب راستین می نامید. عده ای را بوالهوس و آشوب طلب و تندر و و جمعی را هم كسانی می دانست كه برای ریاست طلبی و رسیدن به اغراض و منافع شخصی طرفدار  مشروطه شده اند .  از آن جا كه وی بسیار وطن دوست بود و به استقلال میهن شدیدا علاقه داشت  یكی از نگرانی های همیشگی او به خطر افتادن استقلال كشور در جریان تحولات جنبش مشروطه خواهی بود. او می گفت : یك وجب از خاك ایران را با تمام دنیا عوض نمی كند

کشورهای خارجی و به ویژه روس ها  از مواضع سرسختانه  ثقه الاسلام تبریزی نسبت به بیگانگان كاملا آگاه بودند و می دانستند كه شور وطن دوستی این عالم مجاهد به گونه ای است كه هرگز در برابر اهداف مانه بیگانگان آرام نخواهد نشست و به مشروطه خواهان غربگرا نیز اجازه نخواهد داد مشروطه طلبی و آزادی خواهی را بهانه ای برای نابودی استقلال میهن بنمایند.

ثقه الاسلام در دوره استبداد صغیر سعی زیادی برای جلوگیری از اشغال تبریز و حل مسالمت‌آمیز مسائل داشت. پس از فتح تهران کوشش کرد که از خلع محمدعلی شاه جلوگیری کند و اختلافات با مسالمت حل شود ولی موفق نشد. با اشغال تبریز از سوی نیروهای روسیه  سعی در آرام کردن اوضاع داشت. به اصرار او ستارخان و باقرخان از تبریز به تهران رفتند.


در ذیحجه سال 1329 قمری  روس ها به ایران اتمام حجت دادند و آنگاه به بهانه های مختلف خاك ایران مورد هجوم و آن ها قرار گرفت. پس از آن كه روس ها وارد شهر تبریز شدند  به غارت و كشتار مردم دست زدند. این كشتار با مقاومت مردم شهر همراه بود و یکی از افراد محوری در دفاع از شهر را باید ثقه الاسلام دانست .

هر قدر اوضاع تبریز بحرانی تر می شد و كشتار و ستم روس ها شدت بیشتر پیدا می كرد افراد بیشتری از ثقه الاسلام در خواست می كردند كه از شهر خارج شود و جان خود را نجات دهد. حتی ماموران بلندپایه عثمانی كه در كنسولگری عثمانی در تبریز بودند از طریق فردی به ثقه الاسلام پیغام دادند : طبق اطلاعاتی كه ما به دست آورده ایم هدف روس ها این است كه شما را حتما دستگیر كنند پس فكری به حال خود بكنید.


ثقه الاسلام در پاسخ به كسی كه پیغام آورده بود گفت : در جریان شكست عباس میرزا از روسها  میرزا آقای میرفتاح جلو افتاد و شهر تبریز را به دست روس سپرد. از آن زمان صد سال می گذرد و همیشه نام آقا میرفتاح به بدی یاد می شود. شما چگونه راضی هستید كه من در این آخر زندگی از ترس مرگ  خود را به پناهگاهی بكشم و دیگران را در دست دشمن رها نمایم . بدین ترتیب  او تا آخرین لحظه حیات  مردم را رها نكرد و سرانجام در عصر روز نهم محرم 1330 (نهم دی 1290 شمسی ) توسط نظامیان مسلح روس دستگیر شد. كنسول روس در كنسولگری این كشور نسبت به ثقه الاسلام تبریزی اهانت كرد و ایشان را بخاطر اینكه عامل اصلی قیام مردم علیه روس ها بود سرزنش كرد. ثقه الاسلام با رشادت تمام پاسخ كنسول روس را داد وبه او گفت : من به وظیفه اسلامیت و ملیت خود عمل كرده ام  زیرا نمی خواستم ملت مسلمان اسیر بیگانگان باشد. در این ماجرا كنسول روس نوشته ای به دست ثقه الاسلام داد واز وی خواست برای رهایی از مرگ گواهی دهد كه جنگ را ابتدا مردم تبریز آغاز كردند نه روس ها. ثقه الاسلام در پاسخ كنسول روس گفت : من حاضر نیستم چنین شهادتی بدهم زیرا این ها كه شما مدعی هستید دروغ است و جنگ را شما آغاز كردید


سپس كنسول روس از ثقه الاسلام تبریزی خواست گواهی كند كه دولت ایران قادر به حفظ امنیت آذربایجان نیست و توقف ارتش تزاری در آذربایجان ضرورت دارد. ثقه الاسلام به این خواست كنسول روس نیز پاسخ مثبت نداد وبه او گفت : شما آذربایجان را تخلیه كنید من قول می دهم امنیت كامل در این جا برقرار شود. بالاخره پس از آن كه ثقه الاسلام تبریزی به هیچ یك از درخواست روس ها پاسخ نداد سرانجام در بامداد روز دهم دی 1290 برابر با دهم محرم 1330 قمری و همزمان با عاشورای حسینی آن عالم بزرگ را در سربازخانه روس ها به دار آویختند . مزار او در مقبرةالشعرای تبریز قرار دارد.

1290- 1239=51ساله

------------------------------------------------------




 دو مثل و دوفیلم کوتاه برای  یک پرنده بنام لک لک ( حاجی لک لک )

مقدمه : 
اگر راستش را بخواهید که حتما اینجور هست  دلیل اینکه می گویند "حاجی لک لکین آرتیق بالاسی " را حقیر نمی دانستم تا اینکه فیلمی کوتاه را از آن دیدم و برایم درست بودن این مثل ثابت شد.  .
چرا در زبان ترکی لک لک را "حاجی لی لک"  می نامند ؟
به نظرم  پاسخ صحیح اینست که چون لک لک پرنده ای کوچ گر هست لذا این نام را برایش انتخاب کرده اند. تصور پیشینیان  این بوده که لک لک ها به مکه می روند و حاجی می شوند.  همانطور که می دانید لک لک بر بلندی ها لانه می کند و اتفاقا به نوعی مانند بعضی حیوانات در کنار انسانها خانه خود را می سازد و ما آنها را با گردن کشیده و سر فراز بر بالای گلدسته مسجد ها و گاهی بر روی بسته های علف که دامداران جهت تغذیه زمستانی حیوانات خود این علف ها را روی هم جمع می کنند و روی تیرهای برق مشاهده می کنیم  .
و به نظر می آید این پرنده نزدیکی به انسان را برای خود امنیت ایجاد می کند
حاجی لک ‌لگین آرتیخ بالاسی – جوجه اضافی لک‌ لک ( جوجه‌‌ای که خود لک‌لک از لانه بیرون پرت میکند). من این فیلم را دیدم که لک لک یکی از جوجه هایش را کشت و از خانه بدور انداخت ولی باز معتقدم که به چشم خودم و در طول عمرم لک لک هایی دیده ام که دو سه جوجه را همزمان نگهداری کرده و بزرگ کرده و پرواز داده اند .
و اینکه چرا لک لک به انسانها اعتماد می کند؟باور عمومی بر این است که لک لک پرنده مقدس هست و آزردن این پرنده گناه هست.  شاید این پرنده به این باور پی برده و فهمیده که انسانها هوای او را دارند و آسیب رساندن به آن را گناه می شمارند. همانطور که درخت بریدن توت را هم گناه می دانند حتی  اگر روزی به اجبار می خواستند درخت های توت را ببرند  آنها را می دادند سید ها می بریدند .
و مثل دیگر در مورد لک لک  :
حاجی لیلگین عمری لاخلاخینان گئچر (ریاحی) – عمر لک لک با لاخلاخو سپری شود دوستان لاخلاخینان سپری می شود چه مفهومی دارد  ؟ لک لک در بالای بلندی در لانه خود   می نشیند  و با بحرکت در آوردن دولبه منقار خود یک صدایی از خودش در می اورد که مانند صدای به هم خوردن دندانها در انسانها در هنگام سرد شدن هوا هست . نمی دانم  شاید شبیه به لخ لخ باشد

برای مشاهده بر روی لینک های زیر کلیک فرمایید:



ویدیو شماره 1

ویدیو شماره 2



جمع کردن و روی هم چیدن علوفه  برای زمستان دامها (بسته های علف خشك شده و یك جا جمع شىده را به تركی تایا می گوئیم ).

Image result for ‫لانه لک لک‬‎

Image result for ‫لانه لک لک‬‎




Image result for ‫لانه لک لک‬‎ انواع لانه های لک لک ها

بنده هم مثل شما خوانندگان محترم همچنان منتظرم که یکی از فزرگواران بد قول،  دو فیلم قول داده شده  از زندگی لک لک ها را در زیر همین مطلب قرار دهند



صورتگر دیبای چین گو صورت رویش ببین

یا صورتی برکش چنین یا توبه کن صورتگری

                       سعدی 





هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز

نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد

                                    حافظ 






 تخت و ز تاج و ز تیغ و نگین

 

ز اسپان چینی و دیبای چین


              (فردوسی، )


و آن عارض چون حریر چینی

 

گشته است به فام زرد و پر چین
               (ناصر خسرو، ) 


وی بسا کس رفته ترکستان و چین
 

 

او ندیده هیچ جز مکر و کمین
                (مولوی،)

 لعبت چین، صنم چین، بت چین، خوبان چین 




بنام "بت چین" تا ویروسی بنام کرونا 
در روزگاران قدیم مردی در یک روستا به  آسیابانی مشغول بود و چون در کارش مهارت داشت و به اصطلاح ترکی ائلدار ( مردم دار و منصف ) بود همه از او راضی بودند. او در کارش بسیار امانت دار  و صادق بود. در طول پنجاه سال کار با مردم  حتی یک بار هم نشده بود که کسی از دست او رنجیده خاطر شده باشد. 
وقتی یک نفر صد کیلو گندم به آسیاب او می آورد او بر حسب منوال رایج ده کیلو از گندم را بر می داشت و  90 کیلو بقیه را به آرد تبدیل می کرد و تحویل صاحبش می داد اگر کسی از مشتریان از  دستمزد او یعنی سهم آرد او را  کم می کرد خم به ابرو نمی اورد و پیش خودش فکر می کرد که حتما عیالوار هست و خورنده زیاد دارد. بنابرین این مرد دیندار واقعی بود و به خلایق خدا مهربان بود . 
همانطور که روزگار را ره و رسم دیرین هست این مرد پیر شده و فوت خود را نزدیک می دید و لذا به پسرش وصیت و نصیحت می کرد که با مردم مهربان باشد و حتی به او سفارش کرد که اگر با مردم خوب رفتار کنی . کارت مثل چشمه دایمی خواهد بود و همیشه آب آن  جاری خواهد بود. 
خلاصه پسر جان کاری کن که بعد از من همه به تو بگویند که خدا پدرت را بیامرزد . 
از آنجایی که این پسر کمی خام بود بعد از اینکه مراسم دفن و کفن پدر تمام شد فردای مرگ پدرش یک کیسه و ترازو را که قپان می گفتندبرداشته و کدر پایین روستا جای می گیرد حال چه تفکری داشته و ایده اش چه بود این را خودش و خدایش می دانست . 
یک صندلی زیرش گذاشته و منتظر می شود که مشتری هایش از دهات اطراف گندم خود را بیاورند و تا مشتری ها یکی یکی می رسند می گوید اقا از امروز روش گرفتن حق تبدیل گندم به آرد عوض شده است . همین الان بار چهارپایان  و شتران خود را پایین می آورید و سهم مرا از بایت حق احمه تبدیل گندم به آرد می دهید و  بقیه گندم خود را بار حیوانات خود می کنید می روید آسیاب و آنجا گندمتان را آرد می کنم . 
افرادی که گندم آورده بودند و روش پدر او را  تجربه کرده  اول کمی گیج می شوند و انگشت به دهان می شوند که خدایا این دیگر چه کاری هست!!! ؟ پیش خود خاطرات خودشان با پدر این جوان را  مرور می کردند :  پدر او چقدر مهربان بود حیف شده  و یادش بخیر هر وقت که به گندم برای  آرد کردن می آوردیم چقدر ناز ما را می کشید. چقدر مردم دار و ایلدار بود . 
هر وقت خسته و کوفته از راه می رسیدیم اول به ما یک صبحانه می داد و  نیز حیوانات ما را به اصطبل بزرگ می  برد و آنها را هم تعلیف می کرد و بعد که خودمان هم سیر می شدیم و رنج راه از بدنمان می رفت یکی یکی گندم ما را وزن می کرد و به نوبت آردش می کرد .
عجب مرد نازنینی بوده است خدارحمت کند. 
مرد جوان و کم تجربه با غروری خاص به آنها پاسخ می داد که:  آقا الان منم که تصمیم می گیرم . پدر هر طور بوده بوده . تازه من به وصیت او عمل می کنم.  او یک سفارشی کرده  و من روزها در این فکر بودم که چگونه وصیت او را عمل کنم و لذا این تصمیم را بعد از کلی تفکر گرفته ام . 
مردم هر چه جمع شدند و و به او توضیح دادند که آقا " خدا پدرت را بیامرزد " ما که داریم می آییم آسیاب و آنجا یک دفعه بار را خالی می کنیم و تو هم حق احمه و  سهم خودت  را از گندم بر می داری . چرا زحمت مار بیشتر می کنی ؟ 
که یک بار بار را بر زمین بیاوریم و سهم ترا بدهیم و بعد دوباره بار چهار پا ها بکنیم این رفتارت ناپخته نیست ؟ 
تازه زحمت خودت هم بیشتر می شود . چرا که باید یک نفر کارگر و  یک چهار پا را هم معطل کنی که از اینجا این گندم هایت  را به خانه یا آسیابت ببرد. 
اما مرد جوان و کم تجربه گوشش به این حرفها بدهکار نبود. 
و به این ترتیب صاحبان گندمها با تکرار : خدا آن پدرت رابیامرزد > آن خدا بیامرز منطقی تر از تو بود و .  غر غر کنان و با اعتراض  به ناچار بار را خالی می کردند و سهم او را می دادند و مجددا بقیه گندم  را دوباره بر گرده چهار پایان بار می کردند . و به این ترتیب بر تعداد خدا بیامرز گوها  و نیز شمار "خدا بیامرز" اضافه می شد. غافل از اینکه این"  خدابیامرز" و خدا بیامرزها تعدادی از سر اعتراض بود یعنی هر چند واقعا آنها آسیابان قبلی را از نه دل دوست داشتند ولی معلوم بود که شاید تعدادی از آنها از ته دل گفته نمی شد و به جای اصلی یعنی به حساب مرد آسیابن واریز نمی شد . 
که البته خدای بزرگ  می داند که این دعا ها به کجا و در حق چه کسی بحساب می آمد . ولی اگر ظن ما درست باشد  تعدادی از آنها تو ی راه گم و گور می شد مقصر پسرش بود که مفهوم وصیت پدرش را درست درک نکرده بود .  خدا هم به اموات خوانندگان رحمت کند و هم یک رحمتی به آن آسیابان بگوییم که بر تعداد خدا بیامرزهای آن مرحوم  اضافه شود .
حال این داستان چه ربطی به کرونای ویروسی دارد ؟ اگر اجازه بفرمایید در یکی دو روز آینده ربط خواهم داد .
عبارتهای بت چین ، آهوی ختن ، صورتگر چین را که همه در ابیات شاعران فارسی جاری بود , و الان هم هست واقعا زیبایی خاصی به ادبیات فارسی می داده و هم یک تعریف و  اعتباری هم برای سرزمین چین بوده است . 
ظروف چینی از جمله دوری ها و بشقابها و کاسه ها و گلدانهای چینی هم که جای خود را داشت نمونه های اشعار را در بالا مرور کردیم . اما حال چطور؟ آیا تعریفی از چینیها می بینیم ؟
آیا باز هم  
 خصوصا در این سالهای اخیر که بدلیل ارزان بودن و نیز بدلیل کوتاهی و دقت نداشتن و  منصف نبودن تاجران ایرانی که می شنویم بعضی از تاجران ایرانی خود به کارخانهای چینی ها خود جنسهای ارزان قیمت و بنجل سفارش می دهند که سود بیشتری بکنند . هر چند چینی ها بخاطر منافع خودشان هم شده  نباید این پیشنهاد ها را قبول کنند . 
چرا که چینی ها ممکنه در انداختن جنسهای ارزان قیمت و بی کیفیت  به ظاهر موفق شوند و موقتا  سود بیشتری ببرند  اما در آینده بازنده اصلی خواهند بود . برای مثال اگر شرایط برای ورود  اجناس و کالاهای  اروپایی و کشورهای پیشرفته فراهم شود بدلیل سابقه ذهنی بد ، هیچ کسی از چین یک مداد هم خرید نخواهد کرد. 
و این بلایی که سر آسیابان داستان ما آمده بر سر چینی ها هم خواهد آمد . 

و لذا از بت چین و مشک آهوی ختن چینی به کرونای منحوس   منتهی خواهد شد که عاقبت آن معلوم هست . متاسفانه بحث بی کیفیت بودن از  کالاهای ساخت چین الان به داروهای انسانی و گیاهی و سوم دفع آفات  چینی هم رسیده است.  
   



-------------------------------------------------------------------- 
علاقه دارم مقاله زیر را برایتان معرفی کنم که نقش جاپای چین قدیم  را در ادبیات ایران نشان می دهد که هم تشکری این نویسندگان عزیز و فاضل کرده باشم و هم واقعا کارشان بسیار با ارزش هست  . 

چین در منشور شعر فارسی

نویسندگان

  • شیرزاد طایفی 1 
  •  
  • بوبین کوی 2 
  •  
  • علیرضا پورشبانان  3

1 استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی

2 استادیار دانشگاه پژوهشی پکن

3 دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مازندران

چکیده

  سابقه ارتباط ایران و چین به قرن ها پیش باز می گردد. پس از پیروزی اسلام و با برقراری روابط تجاری گسترده میان ایران و چین، رابطه دو کشور وسعت و استحکام بیشتری یافت و بتدریج جلوه‌های گوناگونی از فرهنگ و تمدن چین وارد ادبیات؛ بویژه شعر ایرانیان شد و در آن بازتاب پیدا کرد. مسائلی چون دین و آیین چینیان، زیبایی شناسی چینیان، صنایع دستی چین و نقش و نگار چینی و مسائل مختلف دیگر؛ از جمله تجلی‌گاه‌های مربوط به سرزمین چین در ادبیات فارسی است که در این مقاله سعی شده تا حد امکان به برخی از آنها و چگونگی بازتاب کلّی چین در شعر فارسی پرداخته شود.


 
 



 چون این روزها بحث کرونا هست که متاسفانه با آن درگیر هستیم و امید است که دولت ما هم  این دست و آن دست نکند الان در دنیارشروع کردند به زدن آن ولی هنوز در دولت ما یکی می گوید تجهیزاد نگه داری اش را نداریم یکی اقتدا می کند به مدل چینی و یکی دروغکی می گوید دستورش را دادم بخرند و از قبیل . و می گویند تا تابستان صبر کنیم تا خودمان بسازیم خلاصه روایتها زیاد است . بگذریم و این موضوع ددت را بررسی کنیم که در پس آن یک داستانی خواهم نوشت لذا اول خود د.د. ت

دی‌کلرو دی‌فنیل تری‌کلرواتان یا ددت (به انگلیسی: DDT)، به عنوان معروفترین عامل شیمیایی دفع آفات همیشه مطرح بوده‌است. این ماده برای اولین بار در سال ۱۸۷۴ توسط یک دانشجوی آلمانی رشته شیمی به نام اتمر زیدلر (انگلیسی: Othmer Zeidler)، که آن را جهت پروژهٔ پایان‌نامهٔ دکترای خود انتخاب کرده بود، کشف شد. امّا تا سال ۱۹۳۹ خواص ه کشی آن کشف نشد، تا اینکه دانشمندی به نام پل هرمان مولر (انگلیسی: Paul Hermann Müller) در سوییس متوجه اثرات ددت روی بندپایان شد و آن خواص را کشف کرد. این شیمی‌دان برای همین کشف در سال ۱۹۴۸ جایزه نوبل در فیزیولوژی و پزشکی را برای خود تصاحب کرد.

کشف ددت اتفاقاً با جنگ جهانی دوم همزمان شد. ارتش‌های مختلفی در جریان جنگ جهانی دوم (WWII) برای مبارزه با تیفوس که توسط شپش منتقل می‌شود، مجهز به این ماده شدند. ددت در پایان جنگ جهانی دوم، زمانی که خاصیت مؤثر آن در برابر پشه‌های ناقل انگل مالاریا توسط دانشمندان بریتانیایی، ایتالیایی و آمریکایی مشخص شد، مورد استفاده قرار گرفت. در سال ۱۹۵۵ برنامه‌ای برای مبارزهٔ جهانی علیه مالاریا به اجرا گذاشته شد و میزان مرگ و میر از ۱۹۲ تن در یکصدهزار نفر به ۷ تن در همان شمار رسید.

اما به تدریج آثار مخرب این سم در طبیعت آشکار شد. یکی از اولین نشانه‌های آن تأثیرات منفی بود که روی پرندگان گذاشت. این ماده قبل از آشکار شدن ایرادات آن، به دلیل هزینهٔ تولید بسیار پایین و اثرات خوبی که روی آفات می‌گذاشت مورد توجه واقع شده‌بود.

در ایران مصرف ددت رو به فزونی بود و کشاورزان و مراکز بهداشتی از آن استفادهٔ زیادی می‌کردند. سرانجام در سال ۱۹۶۲ خانم راشل کارسون» در قالب یک کتاب، مضرات مصرف بی‌رویهٔ سموم را گوشزد کرد. این کتاب را می‌توان نقطه عطفی در تاریخ مصرف سموم دانست و باعث شد که مصرف ددت به تدریج از سال ۱۹۷۰ در بسیاری از کشورها ممنوع شود. دلیل اثرات مخرب ددت این است که این ماده در آب انحلال پذیری ناچیزی دارد ولی در عوض در بافت چربی ذخیره می‌شود. کم حل شدن در آب باعث می‌شود میزان سمی که وارد بدن جاندار می‌شود، به وسیلهٔ آب دفع نگردد، به تدریج در بدن جمع شود و اثرات ناگوار خود را برجای گذارد. این سم در زنجیره غذایی منتقل می‌شود و بر حلقه‌های بعدی این زنجیره اثر می‌گذارد.

ددت روی سیستم عصبی جانداران تأثیر می‌گذارد و فعالیت‌های عادی عصبی را مختل می‌کند. این سم باعث تخلیهٔ پیاپی سیستم عصبی می‌شود. این اختلال در صورت ادامه پیدا کردن می‌تواند منجر به مرگ شود.

منابع


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دنياي مزه ها وب تخصصی مدرسه فوتبال و فوتسال بانوان کاسپین ( گرگان ) شهید فهمیده بهینه سازی وب سایت برای گوگل (سئو seo) k-sheshom-dm قلبِ عاشق کباب پزهای تابشی مرکز اطلاعات تخصصی حسابداری و حسابرسی بیدمشک مرنت