صورتگر دیبای چین گو صورت رویش ببین

یا صورتی برکش چنین یا توبه کن صورتگری

                       سعدی 





هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز

نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد

                                    حافظ 






 تخت و ز تاج و ز تیغ و نگین

 

ز اسپان چینی و دیبای چین


              (فردوسی، )


و آن عارض چون حریر چینی

 

گشته است به فام زرد و پر چین
               (ناصر خسرو، ) 


وی بسا کس رفته ترکستان و چین
 

 

او ندیده هیچ جز مکر و کمین
                (مولوی،)

 لعبت چین، صنم چین، بت چین، خوبان چین 




بنام "بت چین" تا ویروسی بنام کرونا 
در روزگاران قدیم مردی در یک روستا به  آسیابانی مشغول بود و چون در کارش مهارت داشت و به اصطلاح ترکی ائلدار ( مردم دار و منصف ) بود همه از او راضی بودند. او در کارش بسیار امانت دار  و صادق بود. در طول پنجاه سال کار با مردم  حتی یک بار هم نشده بود که کسی از دست او رنجیده خاطر شده باشد. 
وقتی یک نفر صد کیلو گندم به آسیاب او می آورد او بر حسب منوال رایج ده کیلو از گندم را بر می داشت و  90 کیلو بقیه را به آرد تبدیل می کرد و تحویل صاحبش می داد اگر کسی از مشتریان از  دستمزد او یعنی سهم آرد او را  کم می کرد خم به ابرو نمی اورد و پیش خودش فکر می کرد که حتما عیالوار هست و خورنده زیاد دارد. بنابرین این مرد دیندار واقعی بود و به خلایق خدا مهربان بود . 
همانطور که روزگار را ره و رسم دیرین هست این مرد پیر شده و فوت خود را نزدیک می دید و لذا به پسرش وصیت و نصیحت می کرد که با مردم مهربان باشد و حتی به او سفارش کرد که اگر با مردم خوب رفتار کنی . کارت مثل چشمه دایمی خواهد بود و همیشه آب آن  جاری خواهد بود. 
خلاصه پسر جان کاری کن که بعد از من همه به تو بگویند که خدا پدرت را بیامرزد . 
از آنجایی که این پسر کمی خام بود بعد از اینکه مراسم دفن و کفن پدر تمام شد فردای مرگ پدرش یک کیسه و ترازو را که قپان می گفتندبرداشته و کدر پایین روستا جای می گیرد حال چه تفکری داشته و ایده اش چه بود این را خودش و خدایش می دانست . 
یک صندلی زیرش گذاشته و منتظر می شود که مشتری هایش از دهات اطراف گندم خود را بیاورند و تا مشتری ها یکی یکی می رسند می گوید اقا از امروز روش گرفتن حق تبدیل گندم به آرد عوض شده است . همین الان بار چهارپایان  و شتران خود را پایین می آورید و سهم مرا از بایت حق احمه تبدیل گندم به آرد می دهید و  بقیه گندم خود را بار حیوانات خود می کنید می روید آسیاب و آنجا گندمتان را آرد می کنم . 
افرادی که گندم آورده بودند و روش پدر او را  تجربه کرده  اول کمی گیج می شوند و انگشت به دهان می شوند که خدایا این دیگر چه کاری هست!!! ؟ پیش خود خاطرات خودشان با پدر این جوان را  مرور می کردند :  پدر او چقدر مهربان بود حیف شده  و یادش بخیر هر وقت که به گندم برای  آرد کردن می آوردیم چقدر ناز ما را می کشید. چقدر مردم دار و ایلدار بود . 
هر وقت خسته و کوفته از راه می رسیدیم اول به ما یک صبحانه می داد و  نیز حیوانات ما را به اصطبل بزرگ می  برد و آنها را هم تعلیف می کرد و بعد که خودمان هم سیر می شدیم و رنج راه از بدنمان می رفت یکی یکی گندم ما را وزن می کرد و به نوبت آردش می کرد .
عجب مرد نازنینی بوده است خدارحمت کند. 
مرد جوان و کم تجربه با غروری خاص به آنها پاسخ می داد که:  آقا الان منم که تصمیم می گیرم . پدر هر طور بوده بوده . تازه من به وصیت او عمل می کنم.  او یک سفارشی کرده  و من روزها در این فکر بودم که چگونه وصیت او را عمل کنم و لذا این تصمیم را بعد از کلی تفکر گرفته ام . 
مردم هر چه جمع شدند و و به او توضیح دادند که آقا " خدا پدرت را بیامرزد " ما که داریم می آییم آسیاب و آنجا یک دفعه بار را خالی می کنیم و تو هم حق احمه و  سهم خودت  را از گندم بر می داری . چرا زحمت مار بیشتر می کنی ؟ 
که یک بار بار را بر زمین بیاوریم و سهم ترا بدهیم و بعد دوباره بار چهار پا ها بکنیم این رفتارت ناپخته نیست ؟ 
تازه زحمت خودت هم بیشتر می شود . چرا که باید یک نفر کارگر و  یک چهار پا را هم معطل کنی که از اینجا این گندم هایت  را به خانه یا آسیابت ببرد. 
اما مرد جوان و کم تجربه گوشش به این حرفها بدهکار نبود. 
و به این ترتیب صاحبان گندمها با تکرار : خدا آن پدرت رابیامرزد > آن خدا بیامرز منطقی تر از تو بود و .  غر غر کنان و با اعتراض  به ناچار بار را خالی می کردند و سهم او را می دادند و مجددا بقیه گندم  را دوباره بر گرده چهار پایان بار می کردند . و به این ترتیب بر تعداد خدا بیامرز گوها  و نیز شمار "خدا بیامرز" اضافه می شد. غافل از اینکه این"  خدابیامرز" و خدا بیامرزها تعدادی از سر اعتراض بود یعنی هر چند واقعا آنها آسیابان قبلی را از نه دل دوست داشتند ولی معلوم بود که شاید تعدادی از آنها از ته دل گفته نمی شد و به جای اصلی یعنی به حساب مرد آسیابن واریز نمی شد . 
که البته خدای بزرگ  می داند که این دعا ها به کجا و در حق چه کسی بحساب می آمد . ولی اگر ظن ما درست باشد  تعدادی از آنها تو ی راه گم و گور می شد مقصر پسرش بود که مفهوم وصیت پدرش را درست درک نکرده بود .  خدا هم به اموات خوانندگان رحمت کند و هم یک رحمتی به آن آسیابان بگوییم که بر تعداد خدا بیامرزهای آن مرحوم  اضافه شود .
حال این داستان چه ربطی به کرونای ویروسی دارد ؟ اگر اجازه بفرمایید در یکی دو روز آینده ربط خواهم داد .
عبارتهای بت چین ، آهوی ختن ، صورتگر چین را که همه در ابیات شاعران فارسی جاری بود , و الان هم هست واقعا زیبایی خاصی به ادبیات فارسی می داده و هم یک تعریف و  اعتباری هم برای سرزمین چین بوده است . 
ظروف چینی از جمله دوری ها و بشقابها و کاسه ها و گلدانهای چینی هم که جای خود را داشت نمونه های اشعار را در بالا مرور کردیم . اما حال چطور؟ آیا تعریفی از چینیها می بینیم ؟
آیا باز هم  
 خصوصا در این سالهای اخیر که بدلیل ارزان بودن و نیز بدلیل کوتاهی و دقت نداشتن و  منصف نبودن تاجران ایرانی که می شنویم بعضی از تاجران ایرانی خود به کارخانهای چینی ها خود جنسهای ارزان قیمت و بنجل سفارش می دهند که سود بیشتری بکنند . هر چند چینی ها بخاطر منافع خودشان هم شده  نباید این پیشنهاد ها را قبول کنند . 
چرا که چینی ها ممکنه در انداختن جنسهای ارزان قیمت و بی کیفیت  به ظاهر موفق شوند و موقتا  سود بیشتری ببرند  اما در آینده بازنده اصلی خواهند بود . برای مثال اگر شرایط برای ورود  اجناس و کالاهای  اروپایی و کشورهای پیشرفته فراهم شود بدلیل سابقه ذهنی بد ، هیچ کسی از چین یک مداد هم خرید نخواهد کرد. 
و این بلایی که سر آسیابان داستان ما آمده بر سر چینی ها هم خواهد آمد . 

و لذا از بت چین و مشک آهوی ختن چینی به کرونای منحوس   منتهی خواهد شد که عاقبت آن معلوم هست . متاسفانه بحث بی کیفیت بودن از  کالاهای ساخت چین الان به داروهای انسانی و گیاهی و سوم دفع آفات  چینی هم رسیده است.  
   



-------------------------------------------------------------------- 
علاقه دارم مقاله زیر را برایتان معرفی کنم که نقش جاپای چین قدیم  را در ادبیات ایران نشان می دهد که هم تشکری این نویسندگان عزیز و فاضل کرده باشم و هم واقعا کارشان بسیار با ارزش هست  . 

چین در منشور شعر فارسی

نویسندگان

  • شیرزاد طایفی 1 
  •  
  • بوبین کوی 2 
  •  
  • علیرضا پورشبانان  3

1 استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی

2 استادیار دانشگاه پژوهشی پکن

3 دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مازندران

چکیده

  سابقه ارتباط ایران و چین به قرن ها پیش باز می گردد. پس از پیروزی اسلام و با برقراری روابط تجاری گسترده میان ایران و چین، رابطه دو کشور وسعت و استحکام بیشتری یافت و بتدریج جلوه‌های گوناگونی از فرهنگ و تمدن چین وارد ادبیات؛ بویژه شعر ایرانیان شد و در آن بازتاب پیدا کرد. مسائلی چون دین و آیین چینیان، زیبایی شناسی چینیان، صنایع دستی چین و نقش و نگار چینی و مسائل مختلف دیگر؛ از جمله تجلی‌گاه‌های مربوط به سرزمین چین در ادبیات فارسی است که در این مقاله سعی شده تا حد امکان به برخی از آنها و چگونگی بازتاب کلّی چین در شعر فارسی پرداخته شود.


 
 

داستان: "به حق نان و نمکی که خورده ایم "

دوستان این مثل را معنی کنیم آیا این کمک را به بنده می کنید ؟

مثلی دیگر : کندن پوست و پر کردن آن با کاه دری سینه سامان تپ ماخ

زندگی ثقه الاسلام مشروطه چی تبریزی و درس آن به ما اینست که تحت هیچ شرایطی خلاف و خیانت نکنیم

دو مثل برای یک پرنده بنام لک لک ( حاجی لک لک )

از زیبا رویی بنام بت چین تا کرونا ی چینی و داستان آسیابان

داستان مبارزه با حشرات و انگلها در قدیم

  ,هم ,چین ,یک ,گندم ,ها ,    ,می کرد ,و به ,خود را ,بود و ,ادبیات فارسی دانشگاه

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گلدن کمرا ریاضیات و آمار برای اقتصاد میم پلاس | MIM plus مجتمع بین المللی نوجوانان روشن فکر ایران zogatashen safar ارائه محصولات با کیفیت بالا و کم مصرف الکترونیک آموزه های ناب Chert دانش اموزان چمرانی